حمایت رو ادامه داد.
وقتی او هم مرد، تنها دارایی باقی مونده از اونا یک آپارتمان در تهران بود که طبق وصیتِ خودشون به دانشگاه آزادِ تهران واگذار شد.
اونا حق داشتن. حالا کرمان شهر بزرگتریست با اون دانشگاه. در کنارِ اون دانشگاه هتل ها، مراکزِ خرید و مسجد و خیلی چیزها ساخته شد. اون زمین دیگه بیابون نیست. یه دانشگاهِ بزرگ زیبا پر از درخته که از همه جایِ ایران دختران و پسران برایِ ادامه تحصیل به اونجا میان.
و سرانجام مجسمهای از او ساخته شد و درست در محلِ ورودی دانشگاهِ کرمان قرار گرفت و هر روز دانشجوها از جلویِ اون مجسمه میگذرند. او سرانجام به ارزوش رسید و هر روز فرزندانش رو که از همه جایِ ایران اونجا میان رو میبینه.
او کرمانی نبود. به هیچ گروه و دستهای تعلق نداشت. کسی او رو نمیشناخت. ولی الان در کرمان شاید او محبوبترین و از شناخته شده ترین ها باشه. کسی در کرمان نیست که با احترام از اون یاد نکنه و دوستش نداشته باشه. از هر سنی، هر گروهی، هر طبقه ی اجتماعی! و پدر و مادرها داستانِ اون و همسرش رو برایِ فرزندانشون تعریف میکنند.
کسی که در کرمان تحسین و دوست داشته میشه به خاطرِ تعهد و تفکرِ انسانیاش:
وهمسرش خانم فاخره صبا